• منگول که معرف حضورتون هست؟ همینجا توی شیراز داره مهندسی کامپیوتر میخونه، دولتی نه البته! روز اول دانشگاش من و شنگول پر از هیجان بودیم که وااای حالا روز اولشه وای حالا چیکار میکنه و این داستانا،ساعت ۱ ظهر بود بعد از تموم شدن کلاس اولش دیدیم یه عکس تو گروه سه نفرمون فرستاده با این مضمون " من و دوستام روز اول‌‌" یعنی به معنای واقعی کلمه کرک و پرم ریخت وقتی اینو دیدم:)) چه سرعت عملی. بعد من و شنگول همش درگیر این بودیم که منگووووول با اونا صمیمی نشیااا نکنه بلند شی باهاشون بری ارم به ما خیانت کنی هااا خلاصه انقد به جونش غر زدیم که نگو :))
  • پریروز منگول بهم گفت میای بریم بیرون؟ گفتم نه گفت چرا منم خیلی صادقانه گفتم چون پول ندارم:)) گفت بیا من حساب میکنم بعد از انکار های من و اصرار های اون گفتم باشه پس میام،البته قرار نبود دوتایی بریما مثل اینکه یکی از پسرای کلاسشون بهش گفته بوده اگه خواستی برنامه نویسی رو باهات کار میکنم که قوی شی منگولم بین همه ی درساش فعلا فقط به برنامه نویسی علاقمند شده لهذا منم برداشت برد،مکان؟ ارم ^___^ البته نه خودِ خودِ ارم یه کافه هست آخر خیابون ارم اسمش بوک لنده-اسمشو میگم چون میخوام نقدش کنم که اگه یه زمانی گذرتون اینورا افتاد بدونین قراره با چی رو به رو بشین-از این کافه هاس که کتاب فروشی هم داره جدیدا مد شده! خلاصه رفتیم طبقه بالاش توی تراس نشستیم اونا شروع کردن مشق نوشتن:))) منم زل زده بودم بهشون و ادای اینایی رو در میاوردم که میفهمن چه اتفاقی در حال وقوعه ولی به جان شما نباشه به جان خودم یه کلمه هم نفهمیدم فقط فهمیدم وقتی برنامه نویسی تموم شد باید کروشه ‌‌‌‌‌‌‌"{}" رو ببندی :)))
  • بریم سراغ نقد کافه، اولا که منوش اصلا به گرون بودنش نمی ارزه، خیار سکنجبین ۱۰ تومن؟ شیک هم نداره تازه، فقط قهوه و این چیزا، کیکاشم خیلی مسخرس :/ کیک خامه شکلاتی چیه دقیقا ؟! سرویس دهی هم که اصلا نگم براتون، قریب به یکساعت نشسته بودیم هیچکس نیومد بگه خرت به چند من؟ آخر بلند شدم رفتم بهشون گفتم ببخشید میشه یه منو بدید به ما؟ یه کاغذ ورداشت گذاشت کف دستم :| کلی درگیر انتخاب بودیم که چی بخوریم من خیلی جدی گفتم من یه هات چاکلُت میخوام :|| هات چاکلُت. بعد حدود نیم ساعت باز گذشت که دیدیم سفارش هارو اوردن پسره یه نگاه به ما سه تا کرد رفت تو :| سفارشارم نداد، ما همینجوری مات و مبهوت زل زده بودیم به در تراس که در باز شد اومد تو گفت عه اینا برا شما بود؟ :|
  • فکر میکردم اصلا نمیتونم با همکلاسی منگول ارتباط برقرار کنم و آخرش جوری شده بودیم که سر تعداد سفرهای اسنپمون داشتیم جَر و دعوا میکردیم ببینیم مال کی بیشتره و اون با اختلاف ۴ عدد برنده ی مسابقه شد، من ۴۷۴ تا سفر داشتم:/ ینی من ۴۷۴ بار رفتم بیرون؟ کرک و پرم.
  • بعد که مشق نوشتنشون تموم شد عزم رفتن کردیم و قرار شد من و منگول یکم تو خیابون ارم به رسم همیشه قدم بزنیم ولی منتها ایندفعه بدون شنگول :( وایساده بودم کنار درخت منگول داشت ازم عکس می‌گرفت یه ۲۰۶ وایساد بغل دستمون گفت از منم میگیری؟ یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش کردیم و رفتیم، بدون اغراق حدود ربع ساعت داشت همرامون میومد و میگفت از منم عکس بگیر دیگه، منگول یه چیزی گفت که پسره برگشت گفت چه عصبی! عصبی دوست دارم :))) حالا من و منگول خندمون گرفته بود نمیتونستیم هم بخندیم وگرنه پرووتر میشد. به حول قوه ی الهی اخر رفتش.
  • امشب میخواستم به داداشم بگم بیا یه ذره شربت تهِ این هست بخور-شربت سرماخوردگی ‌‌-برگشتم گفتم بیا یه ذره تَربَت شَهِ این هست :)))
  • مامانم از صبح تا شب میگه حالا نمیشه بهمن نری‌؟ یخ میزنیا، اصن من نمیذارم بری،دید این روش ها جوابگو نیست دست به دامن دعا شده میگه به حق پنج تن که ایشالا بهمن نری بشینی بخونی باز :))
  • میخواستم بنویسم عدل الهی نوشتم وحیِ عدالت! چرا واقعا؟!
  • دیگه چه خبر‌؟ 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها