نیگا! وایساده تو سایه، خورشید داره خودشو میکشه برسه به سر شونه هاش، تنشو ببوسه. بهش میگیم کی اِنقد عزیز شدی آخه تو؟ میخنده. میخنده، خنده اش باهار میشه می شینه رو باغچه؛ حیاط پر میشه از بوی یاس و رازقی و پیچ امین الدوله. انگار که بهشت باشه دنیا. نگاش می کنیم راه میره از این سر دنیا به اون سر، با یه نازی که انگار میدونه چقدر خوش به حال زمینه که بالا بلند من پاشو میذاره روش، صداش می کنیم میگیم نکنه یه وقت ما رو یادت رفته باشه؟ نکنه زمستون بشه سرما بزنه باغ و باغبون رو بسوزونه؟ میچرخه سمتمون، از دور ماچ میفرسته، با اون چشمای خندونش که جون دنیاست، جون می گیریم، آواز میخونیم، آهنگای شاد قدیمی. همونجور که میاد طرفمون که آغوشمون رو پر کنه از ترانه های تازه، نیگا میکنیم به گنجیشک پیر روی شاخه خشک درخت ته محوطه، غم نداره، با ذوق نیگا میکنه به رقص یه نفره ما. آواز میخونه زیرلب، میگه: زندگی خوب است که گیری دلبری نکو.

متن از: حمید سلیمی/ پادکست: اتاق سرد آبی. 

اگه دوست داشته باشید پادکستاشو هم میذارم :)) انقدر آرامش بخش و خوبن که ۲ ساله هرشب با گوش کردن به اونا خوابم میبره:)) 

پیچ امین الدوله

پیچ امین الدوله. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها