دیشب دوباره با محبوب جان صحبت کردم.

دو ساعت و بیست دقیقه داشتم فکر میکردم که چی بگم و چطوری سر بحث رو باز کنم.یادم افتاد صبح بهش سلام کرده بودم و بدون جواب گذاشته بود رفته بود و من مات و مبهوت به مسیر رفتنش خیره شده بودم،هی دلداری میدادم به خودم و میگفتم اشکال نداره حتما حواسش نبوده خودت که میبینی انگار امروز پریشونه و توی حالت عادی خودش نیست، یک ساعت آروم میشدم یک ساعت حرص میخوردم و به خودم فحش میدادم که حالا سلام نمیکردی میمردی؟!

آخر سر رفتم بهش پی ام دادم و گفتم ممنون که دیگه جواب سلام هم نمیدی :| (اینبار دیگه سلام نکردم چون تو منطقم من سلامم رو از قبل کرده بودم!) گفت سلام ببخشید متوجه نشدم و اینا، خلاصه معذرت خواهی کرد منم که انگار منتظر همین کلمه بودم کلا فراموش کردم جریانو.

دو ساعت و بیست دقیقه توی افکارم دنبال یه حرفی میگشتم که صحبتو ادامه بدم باز، اون صحبت های قبلی و کلا همه ی صحبت هامون توی دایرکت اینستاگرام بود، البته من شمارشو داشتم ولی حس میکردم خیلی ضایع هست وقتی خودش شماره اشو نداده بهم من برم بهش پی ام بدم.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها