گاهی وقتا به این فکر میکنم اگه این "چه خبر" وجود نداشت آدما چطوری صحبت هاشونو ادامه میدادن؟!
اون وقتایی که میخوای صحبت ادامه پیدا کنه ولی هیچ کلمه ای، هیچ جمله ای پیدا نمیکنی که بتونی این کارو انجام بدی،بعد یهو میگی:((خب دیگه چه خبر؟))
بنظر من این جمله سوالی نیست، یه جمله ی امریه، یعنی بگو، تعریف کن از روزات برام، کارایی که میکنی، حرفایی که میزنی،حس هایی که تجربه میکنی،جاهایی که رفتی،من همشو میخوام بشنوم؛میخوام بدونم و بفهمم ثانیه هات چطوری میگذرن؟ میخوام بفهمم بین اونهمه مشغله و درگیری جایی برای منم هست؟! بین اونهمه تفکرات و تصاویری که میلیون ها بار از ذهنت می‌گذرن یعنی میشه یک میلیون و یکمیش من باشم؟!
اما آدما اینارو نمیشنون،حرفاتو از چشمات نمیخونن،از صدات از لحنت نمیفهمن حرف دلت چیه،بی خبر از همه جا فقط جواب میدن:((سلامتی!))
و این تویی که پشت این جمله مخفی شدی و هنوز هم،دلت به همین یه کلمه خوش شده.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها